my famous world ep13


ss501_story

 


جونگ مین:خوب جواب بده شاید این ادم رباها باشن

یونگ سنگ:کیا؟

هیونگ:مهم نیس!!!!!!!!جواب بده

یونگ سنگ:الو.............

Ep13

یونگ سنگ:الو بفرمایید!

مرد:به به گل پس یونگ سنگ!(هههه!)

یونگ سنگ:ببخشید می تونم بپرسم شما؟

مرد:اههههههههه همتون عجولید اگه همین عجولیتون نبود الان این سه تا فرشته(اوه مای گاد)که پیش ما نبودن!

جونگ مین:هوی اقا درست حرف بزن ببینم شما کی هستید؟

هیونگ:برا چی اونن سه تا فرشته رو گروگان گرفتی؟

مرد:خدای من شما چند نفرید؟

یونگ سنگ:اونش دیگه به تو ربط نداره بگو بینم چی می خوای؟پول؟

مرد:نه نه ما مثل بقیه گروگان گیرا نیستیم!که پول بگیریمو بزنیم به جاک ما فرق می کنیم

جونگ مین:میشه بگی چه فرقی؟

مرد:فرقمون اینه که پول نمی خوایم

هیونگ:پس چس می خوای مردک؟(اوه ایول دادش هیونگ)

مرد:اولن اینکه مردک خودتیو اون دوتای دیگه بعدم اینکه من چی می خوام فعلا زوده که بدونید!

یونگ سنگ:منظور؟

جونگ مین:ببین یارو می دونی با دزدیدن اون 3تا خریت بزرگی کردی؟

مرد:اوه می شه بگی اون خریتا چیه؟

جونگ مین:می دونی که اون سه تا هم معروفن همم اینکه باباهاشون واسه خودشون کسین!نمی خوای که خودتو تو دردسر بندازی؟

هیونگ:فقط کافیه که به باباهاشون خبر بدیم که دزدیدنشون بعد ببین چه بلایی سرتون می یاد!

مرد:هاهاه شما اول ببینید اون باباهاشون کله شما رو از جا نکنن بعد برید خبر دزدیده شدنو به اونا بدید در هر حال می خوام قطع بکنم پولم زیاد می یاد!

یونگ سنگ:چیچی نگفتی که چی می خوای تا اونا رو ول کنی؟

که یهو تلفن قطع شد و پلیسا رسیدن!

افسر پلیس:سلام به ما گزارش دزدیه شدن 3تا دختر داده شده

هیونگ:اوه بله ما گزارش دادیم

پلیس:خوب ازتون می خوام تمام مشخصات اونا رو رو این کاغذ بنویسید و اگر هم عکسی چیزی ازشون دارید به ما بدید تا به پروندشون برسی بشه!اه راستی تماسی چیزی دریافت نکردید؟

جونگ مین:بله کردیم

پلیس:خوب چی می خواستن درخواستشون چی بود؟

یونگ سنگ:نگفتن!فقط گفتن که پول نمی خوان

پلیس:پول نمی خوان؟پس قصدشون چیه؟ببینم اینادشمن ندارن؟

هیونگ:دشمن؟ببینم بچه ها ممکنه از طرف پدراشون دشمن داشته باشن؟

پلیس:مگه طرف پدراشون چه خبره؟!(هه هه)

جونگ مین:پدراشنو سفیر کشور های مهم تو کره هستن

یونگ سنگ:مثل اینکه تو بچگیشونم یه همچی اتفاقی افتاده بوده!

پلیس:بچگی؟اون موقع چه اتفاقی افتاده بود؟

یونگ سنگ:درست نمی دونم

پلیس:اگه می دونستید کمک بزرگی می کردید اما تا همین حدم خوبه!اوه راستی تا جایی که می تونید این خبرو از رسانه ها دور نگه دارید!

یونگ سنگ:بله

برگشتیم خونه دیگه جو مثله سرشب نبود همه نگران بودن یونگ سنگ و جونگ مین و هیونگم که از بقیه بیشتر!(چه عجب)

ثوری:نباید به مدیر بگیم؟

کیو:چرا ولی فعلا نه بزارش واسه بعد

جونگ مین:امشب مثلا تولدم بودا ببینید چی شد!(اخی)

هیونگ:وای حالا چی می شه؟چه بلایی سرشون قراره بیاد؟

الن:معلوم نیس!امیدوارم که بلای بدی سرشون نیاد

ثوری:وای الن حالا چی کار کنیم سه تا از اونی هامونو از دست دادیم!

جونگ مین:شیطونه می گه بزنم.....(کنترل یور سلف)همچین می گی که انگار پلیسه گفت جنازه هاشونو پیدا کردیم!

ثوری:وای جونگ مین کنترل کن!من جوونم تازه خواستم یه چیزی بگم جو عوض شه!

الن:خوب ما بریم دیگه!

کیو:خوب ماهم باهاتون می یایم

ثوری:نه دیگه کیو تو کجا می خوای بیای ما خودمون میریم

هیون:نه نمیشه!

الن:ا یعنی چی بچه که نیستیم که!

هیون:اهان اون وقت اون سه تا یچه بودن؟نه نمی زارم برید(ایول جذبه)همین جا می مونید

الن و ثوری هم بالاخره به اصرار پسرا قبول کردنو شبو همونجا خوابیدن فردا صبح همه با صدای تلفن از خواب پریدن!

.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:58 توسط kiana| |


Power By: LoxBlog.Com